تلازم
میان آزادی و
برابری
از انقلاب
کبیر فرانسه
تاکنون
درآمد
- در عرض
یکسال گذشته
تعدادی از
رفقا و هموطنان
علاقمند و
همچنین
تعدادی از
شرکت کنندگان
در اتاق های
پالتاکی ،
سمینارها و
کنفرانس اخیر
فوروم در
نیویورک یک
سری پرسش های
مناسب و بجائی
درباره
مطالبی که
نگارنده
ارائه داده
اند ، مطرح
ساخته اند که
فوق العاده
حائز اهمیت می
باشند . از این
شماره به بعد
در این نشریه
بعد از طرح
یکی از این
سئوال های مهم
به ارائه پاسخی
که می تواند
به نوبه خود
بحث انگیز هم
باشد ، می
پردازیم .
پرسش : شما
در نوشته ها و
سخنرانی های
خود همیشه به
اهمیت کلیدی
انقلاب 1789
فرانسه که به
تمام معنی یک
انقلاب
بورژوائی (
سرمایه داری )
بود ، اشاره
کرد و به
تاثیرات آن
حتی در وقایع
اخیر جهان ،
تاکید می
ورزند . علاقه
دارم توضیح و
تفسیری
بیشتری از شما
را در مورد
این مطلب ،
داشته باشیم .
پاسخ به تفسیر:
در شکل گیری و
تکامل تاریخی
ساختار دنیای
مدرن ، سه
انقلاب بزرگ
به نوبه خود نقش
های کلیدی و
مرکزی داشته
اند : انقلاب
فرانسه ،
انقلاب اکتبر
روسیه در 1917 و
انقلاب چین در
1949 . نگارنده در
مقالات متعدد
ی به بررسی و
تفسیر نقش های
با اهمیت و
تاریخ ساز انقلابات
روسیه و چین
در پیشبرد
جنبش های توده
ای رو به
سوسیالیسم در
تاریخ نزدیک
به صد سال گذشته
( بویژه در
کشورهای در
بند پیرامونی
جهان ) پرداخته
است . در اینجا
به طور اجمالی
نقش مرکزی
انقلاب
فرانسه در
ساختمان
دنیای مدرن
امروز (
منجمله در
فورماسیون
اندیشه های رو
به سوسیالیسم
در درون جنبش
های توده ای )
را مورد بررسی
و توضیح بیشتر
قرار می دهیم .
- انقلاب
فرانسه با
ترویج و گسترش
اصول و ارزش های
آزادی و
برابری و
برادری ( به
گویش امروزی یعنی
" همبستگی " )
چارچوب
مدرنیته (
تجدد طلبی ) را
در دنیای مدرن
، به نظم کشید .
این نظم در
درونش یک
تلاقی اساسی
بین ماهیت آزادی
و ماهیت
برابری را حمل
می کرد که حل
آن به نفع
بشریت زحمتکش
از طریق تلازم
و تلفیق میان
آزادی و
برابری ، هنوز
هم بعد از
گذشت 230 سال از
وقوع انقلاب
فرانسه ، به
قوت خود در
برنامه های
مبارزاتی
نیروهای چپ
رادیکال مطرح
است . در
طول این مدت
زمان مولفه
های عدالت اجتماعی
بر اساس اصل
برابری ( که
کسب آنها بشریت
زحمتکش و دیگر
سمتدیدگان
جهان را به
سوی تمدن عالی
تری = مدرنیته
سوسیالیستی =
سوق خواهد داد
) دائما در
تلاقی ، تقابل
و تضاد با
بخشی از ارزش
های آزادی عصر
سرمایه داری (
مثل آزادی بی
قید وشرط در
نوع و مقدار
مالکیت خصوصی
) قرار گرفته
اند . ولی
امروز بر خلاف
دوره های
گذشته دنیای
مدرن ، ضرورت
ایجاد تلازم (
لازم و ملزوم
و مکمل بودن )
میان آزادی و
برابری در
وجدان بشریت
زحمتکش و در
استراتژی
مبارزاتی
چالشگران
سرنگون ساز ضد
نظام به یک
امر تعیین
کننده در امر
بدیل سازی ، تبدیل
گشته است .
- انقلاب
فرانسه با
اینکه ریشه
های شجره ای و
پیشینه تکامل
اندیشه ها و
جنبش های
سوسیالیسم را
در دامن خود
حمل کرد ولی
حتی در فاز
رادیکال رشدش
( دوره
ژاکوبین ها )
نه تنها
نتوانست از طریق
ترویج و تبلیغ
اصل برادری (
همبستگی ) به
تلازم میان
آزادی و
برابری دست
یابد بلکه از
حق مالکیت
خصوصی حمایت
کرده و آن را یک اصل "
مقدس " محسوب
داشت .
ژاکوبین ها
ودیگر رهبران
رادیکال
انقلاب فرانسه
با اینکه به
ارزش های
برابری و
آزادی اعتقاد
صادقانه
داشتند ولی
تصور بی نهایت
محدود و
موهومی از
مالکیت
بورژوازی
داشتند .
انگاشت آنها
از مالکیت
خصوصی در
سرمایه داری
فقط محدود به
مالکیت خصوصی
مزارع کوچگ عموما
خانواده گی و
محلاتی و یا
به کارگاه های
متعلق به
اصناف پیشه ور
در شهرها ،
محدود می گشت .
آنها به خاطر
محدودیت های
شخصی تاریخی و
زمانی خود
قادر نبودند
درک کنند که
چگونه سرمایه
داری در جریان
رشدش با ادغام
، انباشت و
گسترش بیشتر
حرکت خود (
گلوبالیزاسیون
) ، تمرکز
فراگیر
مالکیت عظیم
سرمایه داری
در دست اقلیت
کوچکتری را
اجتناب
ناپذیر خواهد
ساخت .
- علیرغم این
محدودیت ها ،
انقلاب فرانسه
فقط با پیروزی
بورژوازی به
پایان عمر خود
نرسید بلکه
راه را برای
تکامل پروسه
تجددطلبی به
پیش ، همواره
ساخت . امروز
نظام
سوسیالیسم که
به عنوان یک
مرحله متمدن
تر در مقام
مقایسه با
سرمایه داری
واقعا موجود
توسط آزادیخواهان
برابری طلب
مورد شناسائی
قرار گرفته است
، دقیقا ارثیه
گرانبهای
بیداری و
آگاهی فزاینده
توده های
عظیمی از مردم
در ارتباط تلازم
و تلفیق میان
آزادی و
برابری از
طریق همبستگی
است . به عبارت
دیگر تلاقی و
تقابل بین
آزادی و
برابری زمانی
به تلازم و
تلفیق و هم
خوانی میان
آنها منجر می
گردد که
مالکیت بورژوائی
بر منابع
طبیعی و
تولیدی در دست
اقلیت معدود
به نفع توده
های عظیم زحمتکش
و ستمدیده ( که
اکثریت وسیعی
را در جهان
تشکیل می دهند
) از ورای
انگاشت و
پراتیک اصل
همبستگی ،
مصادره
گردد .
- تاریخ تلاقی
و کارزار میان
حکومت های
اقتدار گرای
متعلق به طبقه
فرادست که
پیوسته
خواهان ابدی
ساختن تلاقی و
تضاد میان
آزادی و
برابری هستند
و توده های
فرودست کار و
زحمت که طالب
تلازم و
امتزاج و
تلفیق میان آزادی
و برابری
هستند ، قدمتی
به درازای
نزدیک به 230 سال (
از وقوع
انقلاب کبیر
فرانسه در 1789
تاکنون ) دارد .
این تلاقی و
کارزار هیئت
های حاکمه (
بالائی ها ) را
پیوسته به تحکیم
پایه های سلطه
گر طبقاتی خود
و توده های
ستمدیده و
زحمتکش (
پائینی ها ) را
به عصیان ها ، جنبش
ها و انقلابات
رهائیبخش
علیه سلطه
گریهای سیاسی
و استثمار
طبقاتی ،
برانگیخته و
به نظر این
نگارنده
امروز تم
کلیدی تاریخ پر
فراز و نشیب
مبارزه در راه
تلازم و ادغام
میان آزادی و
برابری را در
سراسر جهان که
هنوز هم ادامه
دارد ، تشکیل
می دهد .
- تاریخ نشان
می دهد که بعد
از عروج
سرمایه داری و
تکامل آن به
قله سرمایه
داری رقابتی
عصر لیبرالیسم
در دهه های
بلافاصله بعد
از انقلاب
فرانسه
اندیشه اصل
آزادی در
اصالت فردیت و
نقش فرد در
تعیین سرنوشت
خویش ، بطور
گسترده رواج
یافته و توسط
نیروهای
سکولار
برآمده از انقلاب
فرانسه وسیعا
تبلیغ گشت .
این اصل ظرف
مدت کوتاهی
مقبولیت بین
المللی بویژه
در کشورهای اروپای
غربی و
آمریکای
شمالی پیدا
کرد . تحت
تاثیر این اصل
مبارزات ملت
های اروپائی بر
ضد سلطه کلیسا
از یک سو و
نظام های
خودکامه گوناگون
نیمه بردگی ،
فئودالیته و
پادشاهی های
مطلقه از سوی
دیگر به پیش
رفته و به
پیروزی های
قابل ملاحظه
ای در اروپای
آتلانتیک و
اسکاندیناوی
و آمریکای
شمالی ،
رسیدند . علیرغم
این پیروزی ها
از همان اوان
بر چالشگران
جنبش های
رهائیبخش
روشنگری که از
بقایای بخش
رادیکال
انقلاب
فرانسه بودند
، معلوم و محرز
بود که ضرورت
تلازم و پیوند
میان آزادی و
برابری امری
اجتناب
ناپذیر در
پیشرفت
مدرنیته به
پیش است و
تحقق این
تلفیق و پیوند
مستلزم نه
تنها رهائی
انسان از ظلم
و سلطه سیاسی
سلطنت های
مطلقه بلکه
رهائی از فقر
اقتصادی ( نابرابری
طبقاتی ) است .
در این راستا
است که ما شاهد
امواج خروشان
عصیان ها و قیام
ها در کشورهای
متعدد اروپا و
حتی کشورهای آسیائی
و آفریقائی که
مورد هجوم و
تاراج
استعمارگران
اروپائی در
دوره عروج سرمایه
داری صنعتی –
رقابتی در
نیمه دوم قرن
نوزدهم قرار
گرفته بودند ،
می شویم .
- دقیقا در این
دوره است که
بورژوازی
صنعتی در حال
گسترش و جویای
تفوق و سروری
نه تنها اصل برابری
و مولفه های
عدالت
اجتماعی را در
جوامع خود به
کلی نادیده می
گیرد بلکه
بطور یک جانبه
و صرفا برای
توجیه رقابت
آزاد در بازار
آقتصاد برای
اخذ سود در
جهت انباشت
سرمایه و ثروت
، به استثمار
سیستماتیک
بیشتر
کارگران و
دیگر نیروهای
زحمتکش خودی
در کشورهای
اروپای
صنعتی از یک
سو و بعد
به تاراج
کشورهای
آفریقا ، آسیا
، آمریکای
لاتین و
اقیانوسیه از
سوی دیگر ،
دامن می زند .
تحقیقا در این
دوره است که سرمایه
داران حامی
لیبرالیسم
تلاش می کنند
که با استفاده
از عناوینی
چون " واقعیت
های " قوانین
حاکم بر بازار
آزاد لیبرالی
( قوانین عرضه
و تقاضا و "
تنظیم خود
بخودی " و دست
های نامرئی
"تعادل بخش " و
کنترل کننده
)ساختمان
زندگی
اجتماعی در
کشورهای مسلط
مرکز (
انگلستان ،
فرانسه ، هلند
و... ) و جوامع
مستعمراتی و
نیمه
مستعمراتی
کشورهای دربند
پیرامونی ، که
آلوده به
استثمار و
تاراج ، ستم
ملی و فقر و از
خود بیگانگی
گشته بودند از
انظار عمومی ،
پنهان نگاه
دارند .
این سرمایه
داران حاکم
لیبرال با
تقلیل مفهوم
آزادی ( ارثیه
گرانبهای
انقلاب
فرانسه و جنبش
های منبعث از
آن ) به آزادی
رقابت در
بازار سرمایه
داری صنعتی نه
تنها منکر اصل
برابری و مولفه
های عدالت
اجتماعی
گشتند بلکه
راه را در همان
" بازار آزاد "
برای رشد و
سلطه
انحصارات و
لاجرم گسترش
جنگ های
استعماری
نوین در
کشورهای دربند
پیرامونی در
عصر سرمایه
داری انحصاری –
امپریالیستی
، آماده کردند
.
- در واقع
قدرقدرتی و
سلطه راس نظام
جهانی در فاز
فعلی جهانی
گرائی دقیقا
ریشه در شکاف
عظیمی است که امروز
بیش از هر
زمانی در
تاریخ دویست و
سی سال گذشته
جهان ( از
انقلاب
فرانسه
تاکنون ) بین آزادی
و برابری
بوجود آمده
است . روندی که
بطور گریز
ناپذیری به
تسلط ثروتمند
برفقیر ، مالک
بردهقان ،
حاکم بر محکوم
، کشورهای
مسلط مرکز
برکشورهای
دربند
پیرامونی ( شمال
بر جنوب ) و
بالاخره مهم
تر و تعیین
کننده تر سرمایه
دار برکارگر
در جهان فعلی
منجر گشته است
. مدافعان و
حامیان برجسته
اقتصاد بازار
آزاد
نئولیبرالی
در ارتباط
تنگاتنگ با
نئوکان ها (
نومحافظه
کاران ) و با
تکیه بر ارکان
های اصلی
دولتی و رسانه
های گروهی
جاری چگونه این
شکاف دائما در
حال تعمیق در
جوامع را ، توجیه
می کنند ؟
- نئومحافظه
کاران و
نئولیبرال ها
مدعی هستند که
نابرابری
ریشه در تفاوت
استعدادها و
رفتار افراد
دارد . همه
آزاد هستند در
مسابقه برای کسب
سود بیشتر در
بازار به
رقابت
بپردازند . اگر
تفاوت و
اختلافی در ثروت
و درآمد و...
مشاهده می شود
و تعداد
بیکاران فقرا
، بی خانمان
ها ، زاغه
نشینان و...
زیادتر می
گردد ، برای
آن است که
آنها افرادی
ضعیف ، تنبل و
بی عرضه هستند
و رفتاری در
خور موفقیت در
چنین رقابتی
ندارند .
مدافعان
برجسته
اقتصاد جهانی
حاکم مثل
فردریک فون
هایک و میلتون
فریدمن ( که
امروز از
معروفترین پدران
معنوی
نئولیبرال
های نئو
محافظه کار
محسوب می شوند
) یک گام فراتر
گذاشته و ادعا
می کنند که
اساسا نهال
آزادی جز در
خاک پاک "
بازار آزاد "
نمی تواند رشد
کند . شایان
ذکر است که
پیروان
وفادار هایک و
فریدمن امروز
با حمایت
مدیران "
انحصارات
پنجگانه "
برکلیه نهادهای
اصلی دولتی (
وزارت امور
خارج ، وزارت دفاع
و.... ) ، رسانه های
گروهی جاری و
اکثر اتاق های
فکری (
اندیشکده ها )
در آمریکا را
تحت کنترل خود
قرار داده اند
. این
نئوکانها –
نئولیبرال ها
حتی پا را
فراتر گذاشته
به ستیزی
فراگیر علیه
اندیشه ها و
انگاشت های عدالت
گرایانه
اندیشمندانی
چون جان راولز
، آمارتیاسن(
که ضرورتا ضد
نظام و یا
طرفدار براندازی
نیستند )
برخاسته اند .
حامیان
انحصارات پنجگانه
معتقدند که هر
نوع دخالت
حوزه عمومی
یعنی دولت در
امور بازار مرگ
آزادی را در پی
دارد . به
عبارت دیگر
تضمین و تامین
قوانین حاکم
بر بازار آزاد
سرمایه داری ،
شرط وجودی آزادی
در درون جامعه
است . این
دیدگاه
بیانگر یکی
دیگر از علائم
فرتوتی ، پیری
و بی ربطی نظام
جهانی سرمایه
داری و ناکامی
آن در حل
مشکلات
اقتصادی و
اجتماعی است
که خود بانی آنها
بوده و اکنون
مدتهاست که
اورا در بستر
یک بحران عمیق
ساختاری ، فرو
برده است .
نتیجه اینکه
- دقیقا به
خاطر ماهیت
اصل آزادی و
برابری دو ارزش
مهم در تلاقی
با هم بوده و
هنوز هم هستند
که نسبت میان
آنها ، پرونده
ای همیشه باز
در فضای فکری
و سیاسی
اجتماعی جوامع
بویژه در 230 سال
گذشته از
انقلاب کبیر
فرانسه در سال
1789 تاکنون بوده
است . اکثریت
عظیمی از نیروهای
چپ رادیکال
بویژه
سوسیالیست ها
و مارکسیست ها
، قائل به رفع
تلاقی و ایجاد
تلازم ( لازم و
ملزوم = مکمل
بودن ) برابری
و آزادی در
خدمت پیشرفت
جوامع بشری
بوده و امروز
بیش از هر
زمانی در
گذشته به
ضرورت این تلفیق
، اعتقاد پیدا
کرده اند . این
امر مهم تلفیق
و تلازم میان
آزادی و
برابری تنها
زمانی به
نیروهای مادی
در جوامع
تبدیل می گردد
که مالکیت
بورژوازی
انحصارات (
مالکیت فقط یک
اقلیت معدود =
بالائی ها ) به
نفع توده های
زحمتکش و
ستمدیده (
اکثریت عظیم =
پائینی ها ) به تمام
معنی ملغی و
مصادره گردد .
تاریخ
پانصدساله
سرمایه داری
به روشنی نشان
می دهد که این
نظام حتی در
عالی ترین
مرحله تکاملی
و انقلابی خود
در انقلاب
اکتبر فرانسه
نخواست و یا به
خاطر ماهیتش
نتوانست ،
درجه ای از تعدیل
در تضاد میان
آزادی و
برابری را به
وجود آورد .
- اما اندیشه و
انگاشت ضرورت
تلازم و تلفیق
میان برابری و
آزادی در
سوسیالیسم
مارکسیستی ( که
به عنوان
مرحله ای از
تکامل تمدن
بشری یک مرحله
برترنسبت به
مرحله سرمایه
داری در تاریخ
جهان محسوب می
گردد ) دقیقا از
پروسه بیداری
و آگاهی رو به
رشدی سرچشمه
می گیرد که
ریشه هایش در
سرنوشت شعار
آزادی ، برابری
و همبستگی
انقلاب
فرانسه شکل
گرفته و امروز
بیش از هر
زمانی در
گذشته ، به
عنوان یک ضرورت
به خواست
پائینی ها در
کنار
چالشگران ضد
نظام ، تبدیل
گشته است .
منابع
1 – علی ترکمان
، "مقایسه
تطبیقی
اندیشه های
عدالت گرایانه
،" راولز" و|
اندیشه های
عدالت ستیز هایک " در
مجله “چشم
انداز ایران” شماره
86 تیر و مرداد 1393 .
2 – " ضمائم
سخنرانان " ،
در سالنامه "
کنفرانس فوروم
چپ " ، نیویورک
2014 .
3 – سمیرامین ،
جنبش های توده
ای رو به
سوسیالیسم "
در مجله “مانتلی
ریویو”
سال 66 شماره 2
ژوئن 2013 .
4 – ولادیمیر
لنین ، " مسئله
ارضی و مبارزه
برای آزادی "
نوشته 1906 در "
مجموعه آثار
لنین " به انگلیسی
، جلد 22 ، مسکو 1968 .